ترس !

ساخت وبلاگ

دیشب ته بحثمون قرار شد دیگه پیام ندم ،دیگه پیام نده

کل شب بیدار بودیم هر دو آنلاین ،منتظر بودم ساعت 00:00 یه چیز بگه هیچی نگفت تا خود ساعت 4 هیچی نگفت و چون صبح شیفت بودم خوابیدم ، دیگه نزدیکی ظهر براش نوشتم نمیتونم چیزی نگم اگر میخواد واقعا و اذیت میشه باید از همه جا بلاکم کنه تا دیگه پیام هام و نبینه ناهار و خوردم اومدم 7 بار تقریبا فک کنم زنگ زده بود ،بهش زنگ زدم دیشب شیفت شب بوده ،تاره از خواب بیدار شده بود یکم با هم حرف و طول روز دوباره بحث !

آخرش شد اینکه نوشت :

بی دلیل زندم
بی دلیل ادامه میدم
تو پارسال داشتی میشدی دلیل فهمیدی و از بین بردیش
روزگارت خوش با هرکی در حدته
میریم از کرج تا دهم
سر کارم دیگه شاید نیام کرج
شاید برم کلا از پیش مامان اینا ام
شاید خطمم عوض کردم
در کل میخوام گم شم و گمت کنم
خیلی قشنگ بود خاطره ها عکسامون و هروز واسه خودم استوری میکنم قول میدم
هروز ب یادتم
هروز بیشتر با خنده برات اشک میریزم
هروز بیشتر عاشقت میشم
هروز بیشتر دچارت میشم
من بهت قول میدم تو هر فازی و هر حسی تو نیلوفر قلبم میمونی!

با دونه دونه اشک ریختم و آخرش دیگه هیچ راه ارتباطی برام نمونده بود

من میترسیدم همیشه میترسیدم و برای اینکه ترسم واقعیت نشه هیچ وقت بهش نگفتم ،از وقتی فهمیدم دارن میرم هشتگرد ترس افتاد به جونم ،از هزار تا اتفاق ،اینکه تو راه یکی دیگه و ببینه ،دوستای دیگه پیدا کنه ،با کسی دیگه آشنا بشه و هی با اون صمیمی تر ! از ترسم هم میترسیدم ،هر وقت از چیزی میترسیدم و بهش فکر میکردم اتفاق می افتاد اینو کلا بهش فکر نکردم ،امیدوار بودم یه اتفاقی بیفته ،حتی داشت می افتاد اینکه داشتن براش خونه می‌گرفتن ،اما آخرش اتفاق افتاد !

گریم بند نمیاد چشام قرمز قرمز ،اونم یه امشب که عمه تنها مونده پیشمون و قراره دور هم باشیم ! دراز کشیدم شاید خوایم ببره آروم بشم ،نشد بدتر شدم

پاشدم براش دوباره پیام دادم و تصمیم گرفتم با نبودنش زندگی کنم ذوق جلسه اول ترم دوم، تو، برف، صندلی های ته کلاس.......

ما را در سایت ذوق جلسه اول ترم دوم، تو، برف، صندلی های ته کلاس.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodedigaram بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 14:21